معنی اشتباه، سهو
حل جدول
فرهنگ عمید
خطا، اشتباه غیرعمدی،
(اسم مصدر) فراموشی، غفلت،
لغت نامه دهخدا
سهو. [س َهَْوْ] (ع مص) غافل شدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). فراموشی. فراموش کردن. غافل شدن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). فراموش کردن و با لفظ کردن مستعمل است. (آنندراج). || (اصطلاح فلسفی) عبارت از زوال صور علمیه است از نفس بنحوی که بدون زحمت اکتساب جدید با توجه مختصری مجدداً حاضر در ذهن شود وآن حالت متوسط میان ادراک و نسیان است، زیرا در نسیان صور علمی از خزانه ٔ مربوط هم برطرف شده و محو میگردد و لکن در مورد سهو چنین نیست، یعنی صور علمی در خزانه ٔ مربوط باقی است. نهایت از صحنه ٔ روشن ذهن پنهان میشود. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی ص 157). || (اِمص) آرام. (منتهی الارب). سکون. (اقرب الموارد). || نرمی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (ص) مردم نرم خو. || آب شیرین. || شتر نرم و رام. ج، سهاء. || کار آسان. (منتهی الارب). || (اِمص) لهو. بازی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || خبط. خطا. غفلت. اشتباه. فراموشی. (ناظم الاطباء): دیگر سهو آن بود که ترکمانان راکه مسته ٔ خراسان بخورده بودند. (تاریخ بیهقی). دوش سهوی افتاده که از بس افشین بگفت و چند بار رد کردم باز نشد اجابت کردم. (تاریخ بیهقی). و این از جالینوس سهوی بزرگ است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). به چشم عبرت در سهو و غفلت ایشان مینگریست. (کلیله و دمنه). هیچکس از سهو و زلت معصوم نتواند بود. (کلیله و دمنه).
بهر سهوی که در گفتارم افتد
قلم درکش کزین بسیارم افتد.
نظامی.
از تشاور سهو و کژ کمتر شود.
مولوی.
نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز.
حافظ.
- سهوالعقد، سهوی که در شماره ٔ عقود انامل واقع شود و آنرا بزبان الواط سهوالقب گویند. (از آنندراج).
- سهوالقلم، لغزش قلم و اشتباه در تحریر. (ناظم الاطباء):
چه لطف است اینکه فرمودی مگر سبق اللسان بودت
چه حرف است اینکه آوردی مگر سهوالقلم کردی.
سعدی.
- سهواللسان، خطا در گفتار. لغزش در زبان و در تکلم.
- سهو کاتب، خبط و غفلت نویسنده. (ناظم الاطباء).
|| تقصیر. قصور. || غلط. لغزش. گناه. || بی اعتنایی. بی التفاتی. || مدارا. || فروتنی. نرمی. ملایمت. (ناظم الاطباء).
سهو کردن
سهو کردن. [س َهَْوْ ک َ دَ] (مص مرکب) اشتباه کردن:
نقطه ٔ عشق نمودم بتو هان سهو مکن
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی.
حافظ.
رجوع به سهو شود.
اشتباه
اشتباه. [اِ ت ِ] (ع مص) مانند شدن. یقال: اشتبها؛ اذا اشبه کل واحد منهما الآخر حتی التبسا. (منتهی الارب). مانند چیزی شدن. (زوزنی). مانند شدن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 13). چیزی را بغلط عوض چیزی گرفتن. (فرهنگ نظام). چیزی یا کسی را بجای چیزی یا کسی گرفتن: و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. (کلیله و دمنه).
اصل غیرتها بدانیداز اله
آن خلقان فرع حق بی اشتباه.
مولوی.
|| پوشیده شدن کار و مانند آن. (منتهی الارب). پوشیده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی). پوشیده گشتن کار. (زمخشری).
- اشتباه داشتن، شبیه بودن. مانند بودن:
فلکی مهی ندانم به چه کنیتت بخوانم
به کدام جنس گویم که تو اشتباه داری.
سعدی.
- اشتباه کاری، تلبیس. بهم درآمیختن. در کاری خطا کردن.
- اشتباه کردن، سهو کردن. خطاکردن.
- اشتباه ِ لُپی، درتداول عامه، اطلاق کلمه ٔ کتاب مثلاً بر دفتر بطور غلطو اشتباه.
- امثال:
اشتباه برمیگردد، از نو آغاز میکنیم. از نو میشمریم.
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی آزاد
سَهْو، غفلت- سکون و آرامش- نرم و ملایم (شخص)، سهل و نرم (امور)، شیرین و گوارا (آب)، در فارسی بمعنای خطا و اشتباه نیز مصطلح است (جمع: سِهاء)
فرهنگ فارسی هوشیار
مانند چیزی شدن، مانند شدن، چیزی را به غلط عوض چیزی گرفتن، شک وشبهه، سهو وخطا
معادل ابجد
780